این عکس بچه گیم مرا یاد این قضیه انداخت دست به سینه بایست کنار دیوار دوتا دستات رو بذار پشت گردنت دو تا پاهاتو بذار روسرت.الان بچه ها بزرگترا ومعلمهارو تنبیه میکنن
بعد از شادمانی بابت گشت و گذار " توی جنگلهای گیلان " دیدنِ صحنه ی در گذشت قورباغه ای کف خیابان به علت رفتن زیر چرخهای خودروهای عبوری باعث تاثر بنده گردید ، ماجرا از آنجایی غمناک تر میشود که پس از این فاجعه تا زمان نگارشِ این متن ، این گونه ی قورباغه ای دیگر رویت نشده ، پنداری بعد از انقراض ببر مازندران این گونه ی جانوری هم از دست رفته باشد.
یه محله ای بودم این و اون میگفتن جن زیاد داره برای خودم هم چند بار پیش اومد یک بار که تو اتاق بودم یهو دیدم یکی با پیراهن قهوه ای از در رفت بیرون رفتم طرف در دیدم حتی قفل زنجیری هم که به در بود از طرف خودم هنوز به در وصله .یک بار هم شب روی پشت بام خوابیده بودم صبح صدای جن میومد چند بارگفت بیدار شو ، تا فواصل زیاد کسی اطرافم نبود ولی صدای نزدیک بود خیلی هم گرفته و خاص بود.یک بار هم توی انباری تاریک بود صدای یک پیرزن میومد انگار داشت برای یک کودک لالایی میخوند،درباره این جاهای دیگر هم شنیدم،شما هم خاطره از جن بگید.
با امید چند وقت پیش رفته بودم پارک سوار قطار تونل وحشت شدیم ببینم جدیدا چه تغیراتی دادن،همون اول دستش خورد به گوشیم افتاد درش باز شد گوشی یه طرف باتری یه طرف درش یه طرف تا من اینا رو رسیدگی کردم و سر هم کردم اصلا فرصت نشد چیزهای وحشتناک تو تونل رو نگاه کنم .ای کاش اصلا کنار امید ننشسته بودم.حالا دوباره بعدا میرم.
چند صباحی بود زبونمو در میاوردم برسونم به دماغم،امروز و حدود 10 دقیقه پیش تونستم .امروز خیلی تلاش کردم یه مقدارم عقب زبونم درد گرفت ولی خوب ارزششو داشت.ولی زبونم چند میلیمتر دراز شده اشکال نداره حالا یه مدت به سمت عقب هدایتش میکنم که کوتاه بشه دوباره از اولشم بهتر میشه.
دوران طفولیت یه بار که رفته بودم عکس سه در چهار بگیرم اینقدر طولش داد منم دیگه اومدم دماغمو بخارونم همون موقع عکس گرفت،خوب اون موقع هم دوربینش از اینا که فیلم میخورد بود،گفت بذار ظاهر کنم شاید زودتر گرفته باشه. بعد از چند روز رفتم گفت دستت تو عکس افتاده،دیگه دوباره عکس گرفت.